یکی از مهمترین آثار آمارتیاسن، کتاب «توسعه بهمثابه آزادی» است. سن در این کتاب، توسعه را به منزله گسترش آزادیهای واقعی که مردم از آن بهره میبرند، در نظر گرفته است. از نظر او، توسعه، مستلزم حذف منابع اصلی مخالف آزادی است. بعضی از این منابع: فقر و استبداد، فرصتهای اقتصادی اندک و محرومیت اجتماعی نظامیافته، غفلت از ایجاد تسهیلات عمومیو عدمتسامح یا مداخله بیش از حد دولتهای سرکوبگر را شامل میشوند. در ابتدا، توسعهیافتگی اقتصادی به معنای رشد شاخصهای کلان ملی؛ یعنی تولید ناخالص ملی، درآمد ملی و نظایر آن بود. از اواخر دهه ۱۹۶۰ توزیع درآمدها و عدالت اجتماعی نیز به عنوان شاخصهای توسعهیافتگی مطرح شد. از سال ۱۹۹۰ آمارتیاسن بحث «توسعه انسانی» را مطرح کرد.
رویکرد توسعه به مثابه آزادی که آمارتیاسن به عنوان یک رویکرد سیستمیمطرح کرده، رویکردی نوین در مباحث توسعه است و با تأکید بر نقش فاعلی انسان به عنوان هدف و ابزار توسعه، میتواند پاسخگوی نیاز کشورها به یک رویکرد مناسب برای طراحی استراتژیهای جامع توسعه باشد. این رویکرد در عین جامعیت در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، مسیر حرکت در فرایند توسعه را در سایه خلق امکانات آزادی برای انسانها در حوزههای فوق میداند و معتقد است هدف توسعه نیز چیزی جز دستیابی به انواع آزادیها (شامل برخورداری از امکانات و تسهیلات اقتصادی، فرصتهای اجتماعی، آزادیهای سیاسی و نظایر آن) نباید باشد. به عبارت دیگر، توسعه، عصاره انواع آزادیها است و هدف اصلی توسعه، حذف ناآزادیها (Unfreedom) و افزایش دامنه انتخاب انسانها است. توسعه، برخورداری از زندگی دلخواه با توجه به هویت فرهنگی هر جامعه است.
مفهوم آزادی در این دیدگاه، تنها به آزادیهای سیاسی و آزادی بیان و مانند آن خلاصه نمیشود و آزادی در فعالیتهای اقتصادی و امکان دسترسی به منابع، برخورداری از زندگی و مواهب آن، امکان استفاده از فرصتهای اجتماعی همچون آموزش، شغل و نیز تضمین امنیت و آینده شغلی و اقتصادی را نیز در بر میگیرد. در چارچوب این رویکرد، انسان اگر با هرگونه محرومیت و محدودیت روبهرو شود، به نوعی دچار فقدان آزادی و سلب آزادی خواهد شد و لذا زمینه رشد و تولید قابلیت در او به عنوان فاعل توسعه از بین خواهد رفت. در این دیدگاه حتی وجود شرایطی که بخشی از شهروندان را در معرض سوانح طبیعی و قحطی و مانند آن قرار دهد، از آنجا که انسان را دچار محرومیتهای اقتصادی میسازند، نوعی ناآزادی محسوب میشوند.
تفاوت بارز این رویکرد با دیدگاههای رایج در تئوریهای اقتصادی آن است که تئوریهای پیشین، تأکید عمده و محوری بر رشد اقتصادی داشتهاند و اگر در آنها موضوعاتی چون توزیع درآمد، آموزش و توسعه انسانی مورد تأکید قرار گرفته است، به واسطه نقش ابزاری اینها در فرایند توسعه اقتصادی بوده است. در حالی که رویکرد آزادیمحور، اقتصاد و مسائل مربوط به آن را یکی از محورهای پنجگانه آزادی میداند.
در این رویکرد، توجه به عزت و کرامت انسانی و رفع هرگونه محرومیت و محدودیت که عزت انسانی را مخدوش کند از محوریت خاصی برخوردار است. بنابراین در این چارچوب، فقر، نابرابری و عدمدسترسی به فرصتهای اجتماعی به قیمت رشد اقتصادی تحمیل نمیشود. نگاه این رویکرد به توسعه، نگاهی دوستانه، انسانی و مبتنی بر اخلاق است.
در دیدگاه آمارتیاسن، کلمه کلیدی Unfreedom (ناآزادی) به این معنا است که توسعه هنگامیمحقق میشود که «نبود آزادی» از بین برود، چه آزادی در تبادل افکار و چه آزادی در مبادله کالا. در حقیقت در این دیدگاه، انسانها هم ابزار توسعه و هم هدف توسعه هستند.